نخستین نکته ای که در باب حقوق متقابل به ذهن می رسد، «حق» و چگونگی «حق مداری» است. نکته دیگر اینکه از باب تقابل حق و تکلیف، هرجا «حقّ» مطرح می شود، پای «تکلیف» به میان می آید؛ به این معنا که از آنچه «حق مردم» است؛ «تکلیف دولت» فهمیده و از آنچه «حق دولت» است؛ «تکلیف مردم» شناخته می شود.
معانی حق
از آنجا که برای کلمه حق معانی مختلفی مطرح شده، از این رو بحث حق مداری را بر اساس معانی چهار گانه در سیاست و حکومت امام علی(ع) مورد بررسی قرار می دهیم.
- حق به معنای خدا؛ اگر حق به معنای خدا باشد، آن حضرت(ع) فانی در خداست. همه رفتار، کردار، گفتار و نیّاتش فانی در خداست. جنگ خندق بهترین شاهد بر این خدا محوری(حق محوری) حضرت می باشد.
گفت من تیغ از پی حق می زنم بنده ی حقم نه مأمور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا(1)
این چنین حق مداری در سیره و کلام امام(ع) تا بدان جا مورد تأکید قرار گرفته که ایشان آن را با تمام اقالیم سبعه قابل مبادله ندانسته و می فرماید: «به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم در اینکه پوست جوی را از مورچه ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد.»(2)
بر اساس همین اصل، ایشان تمایز دیدگاه خود و دیگران در نگاه به سیاست را در این اصل دانسته و می فرماید: «من شما را برای خدا می خواهم، شما مرا برای خودتان می خواهید.»(3)
در کلام دیگر ایشان می فرماید: «مخلوق را طاعتی نیست، آنجا که خالق را نافرمانی آید.»(4)
- حق به معنای قرآن؛ اگر حق به معنای قرآن باشد، باز علی (ع) از همه گان حق محورتر(قرآنی تر) است و آن را در جریان حکمیت اثبات فرمود. «اگر به آن دو نفر(ابو موسی و عمروعاص) رأی به داوری داده شد، تنها برای این بود که آنچه را قرآن زنده کرد، زنده سازند و آنچه را قرآن مرده می خواند، بمیرانند؛ زنده کردن قرآن این است که دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمایند و میراندن، از بین بردن و پراکندگی و جدایی است. پس اگر قرآن ما را به سوی آنان بکشاند، آنان را پیروی می کنیم و اگر آنان را به سوی ما سوق داد، باید اطاعت کنند.»(5)
حق به معنای مصطلح حقوقی؛ اگر حق به معنای مصطلح و رایج حقوقی باشد، باز هم علی(ع) به هیچ قیمتی و حتی به اندازه ذرّه ای از آن عدول نمی کند. جریان نامه شدید اللحن امام(ع) به یکی از فرمانداران و نیز قضیه برخورد با برادرش عقیل(6) بهترین شاهد بر این مدعاست.
اما خبر دادند که فرماندار بصره مقداری از بیت المال مسلمانان را برداشته و به مکه گریخته است. امام(ع) در نامه شدید اللحنی به او نوشت: پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا برتو دست یابم، تو را کیفر خواهم کرد، که نزد خدا عذرخواه من باشی و با شمشیری تو را می زنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گردید. سوگند به خدا اگر حسن و حسین چنان می کردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمی دیدند و به آرزو نمی رسیدند تا آن که حق را از آن بازپس ستانم.(6)
- حق به معنای قانون؛ اگر حق به معنای قانون باشد، علی(ع) الگوی قانون مداری و پایبندی به قانون است. آن حضرت پایمال شدن حق و عدالت را با هیچ عذری نمی پذیرد؛ حتی با توجیه مأمور معذور است. از این رو به مالک اشتر می فرماید: به مردم نگو، به من فرمان دادند، من نیز فرمان می دهم پس باید اطاعت شود.»(7)
حضرت برای تحقق حق و عدالت، زمان و مکان نمی شناسد و می فرماید: «اموال به ناحق بخشیده شده بیت المال را باز می گردانم، ولو به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد.»(8)
جلوه های حق مداری
حق مداری در سیاست علوی به این معناست که نه در مقاصد حکومتی و نه در روش ها، نباید هیچ گونه تخطّی از مسیر حق و عدالت صورت پذیرد و هرگونه انحراف از حق و عدالت با مخالفت امام(ع) مواجه می شد. برای حق مداری حضرت در دوران حکومت، می توان نمونه های فراوانی را بیان کرد.
هدف، وسیله را توجیه نمی کند؛ به امام(ع) عرض کردند که مردم به دنیا دل بسته اند، معاویه با هدایا و پول های فراوان آنها را جذب می کند، شما هم از اموال عمومی به بزرگان عرب ببخش و از تقسیم مساوی بیت المال دست بردار تا به تو گرایش پیدا کنند؛ امام(ع) فرمود: «آیا به من دستور می دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره امت اسلامی که بر آنها ولایت دارم استفاده کنم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد.»(9)
صداقت در اعلام مواضع حکومت آینده؛ پس از قتل عثمان که مردم برای بیعت به سوی حضرت هجوم آوردند، ابتدا از مردم می خواهد که سراغ شخص دیگری بروند. ولی با وجود اصرار مردم، شرایط خود را چنین اعلام می دارد: «آگاه باشید، اگر دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آنچه که می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم.»(10)
مشاهده این موضع گیری بلکه شدیدتر در خطبه شانزده آمده؛ وقتی که سیاست های حکومتی را بعد از بیعت مردم کوفه، اعلام می دارد.
نفی هرگونه نیرنگ و فریب؛ امام علی(ع) پس از جنگ صفین در شهر کوفه می فرماید: «سوگند به خدا، معاویه از من سیاست مدارتر نیست؛ اما او نیرنگ باز، حیله گر و جنایتکار است؛ اگر نیرنگ ناپسند نبود، من زیرک ترین افراد بودم.»(11)
نفی سازش و باج دهی به مخالفان برای تثبیت موقعیت حکومت؛ وقتی طلحه و زبیر خدمت امام(ع) آمدند و گفتند که با تو بیعت می کنیم به این شرط که در حکومت شریک باشیم، فرمود: نه.(12)
استوار نساختن ارکان حکومت بر خون های ناحق؛ حضرت در مقام تعلیم اصول حکومت داری، به مالک اشتر می نویسد: مالک، بر تو باد پرهیز شدید از خون ریزی حرام...؛ هرگز سلطه زمامداری خود را با ریختن خون حرام تقویت مکن؛ زیرا این گونه تقویت خود از عوامل تضعیف و وهن سلطه زمامداری، بلکه موجب زوال و انتقال آن می گردد.(13)
عدم استفاده از دو عامل تهدید و تطمیع؛ در اندیشه علوی، حکومت فریب و تطمیع و حکومت کودتا، محکوم و مردود است؛ از این رو در نامه ای به طلحه و زبیر می نویسد: «همانا بیعت عمومی مردم با من، نه از روی ترس قدرتی مسلّط بود و نه برای به دست آوردن متاع دنیا.»(14)
وفاداری به پیمان ها حتی با دشمنان؛ در عهد نامه مالک اشتر می نویسد: «ای مالک، هر گاه پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفادار باش و بر آنچه بر عهده گرفتی، امانت دار باش و جان خود را سپر پیمان خود گردان... مبادا قراردادی را امضا کنی که در آن برای دغل کاری و فریب راه هایی وجود دارد و پس از محکم کاری و دقت در قرارداد، دست از بهانه جویی بردار! مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پیمان شکنی وادارد.»(15)
دولت از دیدگاه نهج البلاغه
برخی محققان سیاسی، علم سیاسی را علم کسب و حفظ قدرت سیاسی می دانند که دارنده این قدرت، نهاد دولت است. بر اساس این ارتباط بین «قدرت سیاسی» و «دولت» به نظر می رسد که هر جا بحث است، قدرت سیاسی است. در واقع به جایگاه دولت هم اشاره دارد؛ از این رو به قدرت سیاسی در نهج البلاغه نیز می پردازیم.
قدرت سیاسی در نهج البلاغه
در فرهنگ اسلامی، حکم، حاکمیت، ولایت، اعمال قدرت و سلطه اولاً و بالذات از آن خداست: «...إن الحکم إلّا لله...؛ حکمرانی فقط از آنِ خداست... .»(16)؛ «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النّور...؛ خداوند ولیّ(اختیاردار) کسانی است که ایمان آوردند، آنان را از ظلمت(کفر و جهل) به نور (ایمان و معرفت) هدایت می کند... .»(17) «...فالله هو الولی...؛ خداوند ولی و سرپرست(علی الطلاق) است... .»(18) «...و کفی بالله ولیاً...؛ (در ولایت و سرپرستی) ولایت الهی کفایت می کند... .»(19)
در مراتب بعدی این ولایت به پیامبر(ص) اولوا الامر و مؤمنان سپرده شده است: «النّبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم...؛ پیامبر اولی و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنها.»(20) (باید حکم و اراده او را مؤمنان بر اراده خود مقدم بدارند)...؛ «إنّما ولیکم الله و رسوله و المؤمنون...؛ ولی امر و سرپرست شما تنها خدا و رسول و مؤمنانی هستند که...»(21) «...اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم...؛ (ای اهل ایمان) فرمان خدا و رسول و فرمانروایان(از طرف خدا و رسول) را اطاعت کنید...»(22) «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعضٍ...؛ بعضی مردان و زنان مؤمن بر بعضی دیگر ولایت دارند...(23) «...و الذین آووا و نصروا أولئک بعضهم أولیاء بعض...؛ بعضی از مهاجران و انصار بر بعضی دیگر ولایت دارند... .»(24)
قدرت سیاسی مورد توجه در نهج البلاغه، حاکمیت با واسطه و نهادینه شده می باشد که مبتنی بر حاکمیت الله، شریعت و ارزش های اسلامی است. حضرت علی(ع) تملّک خصوصی بر قدرت را مورد توجه قرار نمی دهد، بلکه هدفش از داشتن امامت مسلمانان را اصلاح امت و اجرای عدالت می داند: به خدا سوگند که اگر شب ها را بر بسترخارهای سعدان به سر ببرم و یا با غُل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش در روز قیامت، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده یا چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم. آخر برای این تن خاکی- که بند بند آن به پوسیدگی می شتابد و دورانی بس دراز در زیر توده های خاک می ماند- چگونه به کسی ستم روا دارم؟(25)
حضرت تا آن جا بر احقاق حق مظلوم و اجرای عدالت پافشاری دارد و از قدرت سیاسی حکومت در این مسیر بهره می گیرد که در ابتدای حکومت خود در مورد برگرداندن اموالی که در زمان خلیفه سوم غاصبانه واگذار شده بود می فرماید: به خدا سوگند بیت المال تاراج شده را هر کجا بیابم، به صاحبان اصلی آن باز می گردانم؛ گر چه با آن ازدواج کرده(به عنوان مهریه استفاده شده باشد، یا کنیزانی خریده باشند؛ زیرا در عدالت گشایش برای عموم است و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم برای او سخت تر است.)(26)
مردم از دیدگاه نهج البلاغه
گفتیم در فرهنگ شیعی، مشروعیت، به معنای شرعی بودن و بر طبق شریعت بودن، تنها پایه دینی و الهی دارد و مردم در ایجاد آن هیچ نقشی ندارند؛ اما در مقبولیت، یعنی قبول یک حکومت، مردم جایگاه و نقش اصلی را دارند که امروزه از آن به «مشروعیت سیاسی» نیز تعبیر می شود. این نظر، خلاف باوری است که برای مردم در حکومت، هیچ نقش اساسی قائل نیست و حکومت را امری پیچیده، تخصصی و علمی می داند که تنها نخبگان و خبرگان در آن ایفای نقش می کنند؛ همچنین خلاف باوری است که میزان نقش مردم را به عهده نخبگان می گذارد تا بنا بر مصالح و ضرورت ها، آن را کم و زیاد کنند.
بنا بر نظریه فوق، حکومت بدون مردم و درخواست ایشان تحقق نمی یابد و بدون اقبال و رأی آنان، مقبولیت پیدا نمی کند؛ بدون حضور و مشارکت همه جانبه مردم به درستی اداره نمی شود و بدون محور قرار دادن مردم، حکومت سلامت نخواهد داشت.(27) بنابراین مردم سه نقش عمده دارند؛ نقش ایجادی که این نقش را با بیعت ایفا می کنند، نقش ابقائی که با همراهی، مشارکت و اطاعت در صدد ایفای آن بر می آیند، نقش اصلاحی که با نصیحت، امر به معروف و نهی از منکر، مشورت و استیضاح آن را اعمال می کنند.
حقوق مردم از دیدگاه نهج البلاغه
از مسائل اساسی هر نظام سیاسی، اولاً، فهم حقوق متقابل حکومت و اقشار مختلف است؛ ثانیاً، توجه به تنوع این حقوق است؛ ثالثاً، تلاش متقابل در ادای این حقوق است که در صورت تحقق این سه شرط، نظام سیاسی اتّقان لازم را پیدا می کند.
حقوق سیاسی مردم
حق تعیین سرنوشت؛ مهم ترین حقی که در حکومت مطرح است، اینکه آیا مردم در تعیین سرنوشت خود، می توانند دخالتی داشته باشند یا خیر؟ امام در خطبه های 173، 137، 170 و 205 و نامه های 1، 31، 54 متذکر این معنا شده است.
آزادی
حضرت در نامه 314 می فرماید: «ولا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا؛ بنده دیگری مباش، چرا که خداوند، تو را آزاد آفریده است.» بدیهی است آزادی مطرح در فرهنگ سیاسی اسلام، علاوه بر آزادی شخصی، آزادی فکر، بیان، قلم، اندیشه، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیز است.
با اشاره به دو نمونه از آزادی در حکومت حضرت در قبال مخالفان، وضعیت آزادی در زمان امام(ع) روشن می شود. مشهور است که طلحه و زبیر پس از بیعت با امام(ع) در پی حکومت بصره و کوفه بودند؛ ولی حضرت از این امر امتناع ورزید و در تقسیم بیت المال نیز آنها را برتری نداد. از این رو به بهانه حج عمره نزد امام(ع) آمدند و حضرت با وجودی که از نیت ایشان مبنی بر رفتن به بصره و زمینه سازی توطئه علیه حکومت اطلاع داشت، ایشان را به نرفتن و ماندن توصیه فرمود که هر دو قسم یاد کردند که توطئه ای علیه امام(ع) نداشته باشند و بیعت نشکنند. امام(ع) در پاسخ ابن عباس که گفت شما که از نیت ایشان مطلع هستید، چرا آنها را حبس نمی کنید، اشاره به آزادی آنها و عدم جواز مؤاخذه قبل از عمل فرمودند.
مورد دیگر، وضیت خوارج است که بعد از جنگ صفین و مسئله حکمیت به مخالفت جدّی با امام(ع) پرداختند و علی رغم مزاحمت های فراوان، امام(ع) ایشان را به بحث و گفت و گو فرا می خواند و سعی در اقناع و هدایت ایشان داشت و نه تنها متعرض ایشان نشد، بلکه سهم آنان را از بیت المال پرداخت کرد و آزادی ایشان را محدود نساخت؛ تا جایی که دست به اقدام مسلحانه علیه حکومت زدند.
پیوند با مردم
حضرت به قثم بن عباس فرماندار شهر مکه می نویسد: در میان تو و مردم نباید واسطه و سفیری جز زبانت و حاجب و پرده داری جز چهره ات باشد.(28)
از عمده ترین آفاتی که مسئولان را تهدید می کند، این است که به بهانه اشتغالات از مردم فاصله می گیرند و ارتباط را با واسطه ها انجام می دهند که همین فاصله موجب می شود نه درد و مشکلات مردم را مستقیم و درست درک کنند و نه مردم حرف ایشان را خوب بفهمند.
امام علی(ع) این وظیفه مهم را در نامه 53 گوشزد می کنند که «نگذار زمان غیبت و دور بودن تو از مردم طولانی شود» و یا در جای دیگر همین نامه تأکید می کنند که «برای شنیدن سخنان کسانی که حاجتی دارند و گرفتاری دارند، زمانی از وقت خود را اختصاص بده، که با ایشان بنشینی و بدون داشتن محافظ در کمال تواضع کلام ایشان را بشنوی.» در نامه 71 به منذر بن جارود و نامه 18 به عبدالله بن عباس، فرماندار بصره، تأکید می کند که تنها گوش دادن به حرف ها در ارتباط مستقیم با مردم مهم نیست؛ بلکه رسیدگی به مشکلاتی که بیان می شود مهم است.
پرهیز از انحصار طلبی
از عمده ترین خطراتی که نظام سیاسی را تهدید می کند، احساس انحصار طلبی است؛ چه رسد به تحقق آن. خیلی از چالش های سیاسی از این احساس نشأت می گیرد. بر این اساس پرهیز از انحصار طلبی و ابراز و اظهار نسبت به پرهیز، از عوامل عمده ای است که در استحکام حکومت مؤثر است و مردم آن را به عنوان حق خویش مطالبه می نمایند.
عدالت اجتماعی
از آیات الهی و احادیث نبوی استفاده می شود که پیامبران الهی دو هدف عمده را دنبال می کردند؛ در بعد فردی، تزکیه انسان «و یزکیّهم»(29) و در بعد اجتماعی، عدالت اجتماعی «لیقوم الناس بالقسط».(30) بر همین اساس، بالاترین نمود حکومت علوی همین عدالت اجتماعی بود که در زمان رواج تبعیض ها بیش از شاخصه های دیگر در کلام حضرت به چشم می خورد تا جایی که حضرت را مقتول عدالتش خوانده اند.
در خطبه شانزدهم که معروف است، حضرت در ابتدای حکومت خود قرائت فرموده اند، با شدت از اجرای عدالت اجتماعی سخن به میان می آورد: سوگند به خدایی که پیامبر(ص) به را حق مبعوث کرد، سخت آزمایش می شوید؛ چون دانه ای که در غربال ریزند، یا غذایی که در دیگ گذارند، به هم خواهید ریخت؛ زیر و رو خواهید شد تا آن که پایین به بالا و بالا به پایین رود. آنان که سابقه ای در اسلام داشتند و تاکنون منزوی بودند، بر سرکار می آیند و آنان که به ناحق، پیش گرفتند، عقب زده خواهند شد.(31)
امنیت اجتماعی
قرآن برای جامعه موعود و مدینه فاضله، ویژگی امنیت را بیان می کند. امام(ع) نیز در شعار و عمل این حق را دنبال می کردند. در خطبه 131 «خطبه منبریّه»(32) امام در بیان فلسفه حکومت اسلامی می فرمایند: «...فیأمَنَ المظلومونَ من عبادک...» که امنیت افراد جامعه و به خصوص طبقه مظلوم و ستم دیده را به عنوان علت پذیرش حکومت و فلسفه حکومت مطرح می کنند و همچنین در سفارش خود به مالک اشتر «امنیت بلاد» را نیاز جامعه و وظیفه حکومت می شمارند(33) و یا در قبال شعار خوارج که «لا حکم الّا لله» را سر می دادند، در بیان ضرورت وجود حکومت و فواید آن می فرماید: مردم به زمام داری نیک یابد، نیازمندند، تا مومنان در سایه حکومت، به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند...(به وسیله حکومت) با دشمنان مبارزه می شود و جاده ها امن و امان می گیرد و حق ضعیفان از نیرومندان گرفته می شود. نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران، در امان می باشند.(34) نکته حائز اهمیت اینکه در فرهنگ اسلام، ارزش امنیت از مالک بالاتر و بیشتر است.
توسعه و اصلاحات اجتماعی
این یک حقیقت است که رشد و هدایت جامعه به سوی سعادت، بدون در نظر گرفتن زندگی سالم قابل تصور نیست؛ از این رو یکی از مهم ترین اصول و حقوق در نظام اسلامی، اهتمام به توسعه و اصلاحات اجتماعی است که حضرت در صدر نامه مالک اشتر به آن اشاره می فرمایند.
حقوق فرهنگی مردم
آموزش و پرورش: امام علی(ع) در بیان حقوق مردم بر رهبر و حکومت اسلامی چنین می فرماید: «اما حق شما بر من... این که شما را آزمایش دهم تا بی سواد و نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید.»(35)
ارائه الگوهای متعالی: نیاز به الگو و الگو پذیری انسان امری فطری است و خداوند در نظام احسن خلقت، برای تأمین این نیاز درونی بشر، الگوهای جامعی را همچون انبیا و اولیای معصوم(ع) و تابعان صالح را به بشر ارائه کرده که از وظایف حکومت حق، معرفی و ارائه این الگوها به جوامع است. امام علی(ع) در آستانه حرکت به سوی صفین و جنگ با شامیان، خطبه ای طولانی ایراد فرمودند که برای خداشناسی و راه های آن، امیدواری به خداوند، سیری در زندگانی پیامبران برای انتخاب الگوهای ساده زیستی و بیان راه و رسم زندگی پیامبر خاتم حضرت محمد(ص) مطرح شده است؛ «پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که راه و رسم او الگویی است برای الگو طلبان، و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوب ترین بنده خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد.»(36)
جالب اینکه حضرت تنها به معرفی اجمالی الگو نپرداخته، بلکه در موارد زیادی به ویژگی های رفتاری و خلقی و صفات برگزیده و شایسته برای الگوگیری هر فرد معمولی جامعه از رسول خدا(ص) اشاره فرموده است.(37)
احیای ارزش های الهی(جلوگیری از تهدیدها)
امام(ع) در خطبه منبریه در بیان فلسفه حکومت اسلامی، چنین می فرماید: «خدایا، تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود؛ بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش(جامعه اسلامی) بازگردانیم(بازگشت معالم دین)، در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم(اصلاح جامعه)، تا بندگان ستم دیده ات در امن و امان زندگی کنند(برقراری امنیت) و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد(احیای سنت های فراموش شده).»(38) حضرت در اینجا حق مردم به عهده حکومت را در قالب فلسفه حکومت بیان می فرماید.
حقوق اقتصادی مردم
عدالت اقتصادی؛ تحقق عدالت از اساسی ترین اهداف امام(ع) بود و به علت آن، بعضی افراد مثل طلحه و زبیر از امام(ع) جدا شدند و بعضی مثل معاویّه تا حد نابودی اسلام تلاش کردند تا امام(ع) را از سر راه خود بردارند و بعضی نیز از سر دلسوزی به امام(ع) توصیه می کردند که همانند خلفای قبل، برخلاف سیره پیامبر اکرم(ص) در تقسیم بیت المال رعایت حال بزرگان قریش و اشراف عرب را بکند؛ اما امام(ع) با همه این خواست ها و حوادث مقابله کردند و سرانجام در طریق عدالت به شهادت رسیدند.(39)
امنیت اقتصادی؛ امام علی(ع) در نامه ای که به مأموران جمع آوری زکات می دهند، گوشزد می کنند که جمع آوری مالیات و خراج نباید موجب نا امنی و نگرانی مردم شود و با اعتماد به مردم و خوشرویی با ایشان، این امر الهی باید محقق شود.(40)
در مورد دیگری وقتی عبدالله بن زمعه از یاران امام(ع) درخواست مالی از امام(ع) می کند، این گونه پاسخ می شنود: «این اموال که می بینی نه مال من و نه از آن توست، غنیمتی گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهای خود به دست آوردند؛ اگر تو در جهاد همراهشان بودی، سهمی چونان سهم آنان داشتی و گرنه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.»(41)
حقوق قضایی مردم
اجرای قوانین و حدود الهی؛ در خطبه 131 حضرت فلسفه حکومت اسلامی را بیان فرموده و به این جمله اشاره می فرمایند: «و تقام المعطّله من حدودک؛ که اقامه حدود و قوانین الهی که به تعطیلی کشیده شده بود.»(42) و آن را از اهداف قبول حکومت معرفی می کنند. در خطبه ای دیگر نیز می فرمایند: انّه لیس علی الإمام إلّا... و إقامه الحدود علی مستحقیها»(43)
اقامه حدود الهی بر مستحقان آن یعنی مجرمان، از وظایف امام شمرده شده است. اقداماتی که حضرت برای اقامه حدود الهی در حکومت خویش بنیان نهادند عبارت است از: ایجاد آیین دادرسی اسلامی و سامان دهی به محکمه قضاوت اسلامی، تدوین علم فقه و قوانین محاکمات برای نخستین بار جهت ایجاد وحدت رویه در محاکم اسلامی، رواج علمی اصول محاکمات(ادای شهادت شهود به صورت جداگانه برای احتراز از تبانی شهود)، ایجاد سیستم آموزش قضاوت برای اولین بار و نظارت جدی کار قضات و محاکم قضایی و بازرسی از روند آیین دادرسی.(44)
عدالت قضایی؛ حسن عدالت و قبح ظلم از بدیهیات عقلی است که در فرهنگ اسلام و منابع دینی تأکید فراوانی بر آن شده، به طوری که حدود 250 آیه قرآنی در باب پلیدی و زشتی و وقاحت و وخامت ظلم است و در نهج البلاغه بیش از 50 مورد به قبح ظلم به اشکال مختلف اشاره شده است. این شدت پرهیز حضرت از هرگونه شایبه ظلمی و پرداختن دقیق ایشان به همه زوایای عدالت، او را به مجسمه دادگری و تجلی گاه عدالت در عالم هستی تبدیل کرده است.(45) هنگامی که مردم مدینه در سال 35 هجری با حضرت بیعت کردند، افرادی مثل عبدالله بن عمر، سعد ابن ابی وقاص، محمد بن مسلمه، حسان بن ثابت و اسامه بن یزید، از بیعت سرباز زدند، حضرت در سخنرانی ای می فرماید: سوگند به خدا، داد مظلوم را از ظالمش می ستانم و افسار ستم کارش را می گیرم و او را تا چشمه سار حق می کشانم، گر چه او رغبتی بدان نداشته باشد.(46)
همچنین در وصیت خود به امام حسن و اما حسین(ع) پس از ضربت ابن ملجم، می فرمایند: ای فرزندان عبدالمطلب، مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو برید و بگویید امیر مؤمنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید، دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید.(47)
اشاره شد که حضرت(ع) وحدت رویه قضایی را ابداع فرمودند؛ چرا که از گلایه های جدی حضرت، همین اختلاف رأی عالمان در احکام قطعی اسلام بوده است.(48)
عمده ترین نکته ای که در تحقق عدالت قضایی تأثیر فراوان دارد، انتخاب قضات شایسته است که شایستگی ایشان موجب می شود احکام نورانی اسلام به زیبایی اجرا شود که فلسفه همان احکام، تحقق عدالت در جامعه است. بر این اساس، حضرت در فرمان حکومتی به مالک اشتر، برتری علمی و عملی و اخلاقی، توانایی قضایی، اجتناب از خشم و عصبانیت، پرهیز از لجاجت، وارستگی از طمع، ژرف اندیشی، توقف در شبهات، مهارت در استدلال و احتجاج، پرحوصلگی، قاطعیت، خود پسند نبودن و ساده لوح نبودن را به عنوان ویژگی های قضات شایسته بر می شمارند.(49)
حضرت در ادامه این فرمان، بر مراقبت و بازرسی عملکرد قضات، تأمین مادی و قاضی و حفظ و حرمت قاضی نیز تأکید می فرمایند.
حقوق اقلیت ها؛ از دیدگاه نهج البلاغه، اقلیت ها نیز حقوقی را در جامعه اسلامی دارند که حضرت در نامه های 51، 53 و 19 و در خطبه 27 به آنها اشاره می فرمایند، که اولاً، کفّار ذمّی از حقوق عمومی باید بهره مند باشند و ثانیاً، پیمان نامه ها با ایشان مورد احترام قرار گیرد و ثالثاً، حقوق قضایی متناسب باید در مورد ایشان رعایت شود.
حقوق دولت از دیدگاه نهج البلاغه
در نظام سیاسی، حکومت و امامت از جایگاه و نقش ویژه ای برخوردار است. حضرت نیز امامت را مایه سامان جامعه معرفی می کند.(50) این جایگاه مقتضای حقوق متقابل بین مردم و حکومت است که پس بررسی اجمالی حقوق مردم، به حقوق حکومت در بعد سیاسی و نظامی می پردازیم.
حقوق سیاسی حکومت
پای بند به تعهدات؛ بیعت پیمانی است بین حکومت و مردم که بر اساس آن نظام سیاسی، مقبولیت مردمی و مشروعیت سیاسی پیدا می کند. این پیمان تعهداتی را اقتضا دارد که طرفین باید به آن پای بند باشند. از این رو حضرت می فرمایند: ای مردم، مرا بر شما حقی واجب است... و اما حق من بر شما این است که به بیعت خود با من وفادار باشید.(51)
در جای دیگر بعد از این که عمده ترین ویژگی های امام جامعه را بر می شمارند، حضور تمامی مردم برای انتخاب رهبر را شرطی غیر قابل تحقق می دانند و تصریح می فرمایند که آگاهان دارای صلاحیت و رأی(اهل حل و عقد، خبرگان ملت) رهبر را انتخاب می کنند که عمل آنها بر دیگر مسلمانان نافذ است. در ادامه می فرمایند: آن گاه نه حاضران بیعت کننده، حق تجدید نظر دارند و نه آنان که در انتخابات حضور نداشتند، حق انتخابی دیگر را خواهند داشت.(52)
امام(ع) در نامه ای به معاویه، ضمن افشای چهره وی و بیان مشروعیت بیعت می فرمایند: همانا بیعت برای امام یک بار بیش نیست و تجدید نظر در آن میسر نخواهد بود. کسی اختیار از سر گرفتن آن را ندارد؛ آن کس که از بیعت عمومی سرباز زند، طعنه زن و عیب جو خوانده می شود و آن کس که نسبت به او دو دل باشد منافق است.(53)
سازمان دهی و بازرسی(حق مدیریت و سازمان دهی امور)؛ اگر دولت و حکومت عهده دار اداره جامعه باشد و این مسئولیت بر اساس توافق بین مردم و حکومت، به حکومت سپرده شده باشد، بدیهی است که انجام این مسئولیت بدون اختیارات، شدنی نخواهد بود. از این رو این حق حکومت است که در سازماندهی امور، تقسیم مسئولیت ها، نظارت و کنترل، ارزشیابی انجام مسئولیت ها، عزل ونسب کارگزاران اختیار تام و کامل داشته باشد. حضرت در فرمان حکومتی به مالک اشتر از این اختیار چنین سخن می گویند: «و اجل لرأس کل أمرٍ من امورک رأساً منهم؛ باید برای هر نوع از کارها یک رئیس انتخاب کنی»(54) و این مطلب را به عنوان اختیار و وظیفه متذکر می شوند.
اقامه نمازهای جمعه و عیدین
در اینکه اقامه جمعه و عیدین از شؤون حاکم اسلامی است، ظاهراً اختلافی نیست و منابع اسلامی دلالت بر این معنا دارد و تاریخ نیز بر آن شهادت می دهد.(55) از جمله جلوه های بارز عینیت دیانت و سیاست در فرهنگ اسلامی، همین وحدت امامت سیاسی و امامت دینی است. لذا حضرت به محمد بن ابی بکر می نویسد: ای محمد بن ابی بکر، به نمازت بنگر که چگونه است، چون تو امام مردم هستی.(56)
به مالک اشتر قضیه نمایندگی خود را از طرف رسول خدا(ص) متذکر شده و سفارشات پیامبر(ص) را برای او که در نمازت چگونه باش، یادآوری می فرمایند.(57)
حقوق نظامی و دفاعی حکومت
بسیج عمومی برای دفاع از نظام و قلمرو اسلام(همکاری با امام در دفاع از نظام و قلمرو اسلامی)؛ حضرت در نامه مالک اشتر، بسیج برای جهاد را در زمره چهار هدف حکومت تلقی می کنند: «و جهاد عدوّها... .» امام(ع) در خطبه جهادیه، وقتی که خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار و شهادت حسّان بن حسان بکری و قتل و غارت و تاراج و سستی مردم در برابر این تهاجم به امام(ع) رسید، فرمودند: ای مردنمایان نامرد، ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم... و با نافرمانی و ذلت پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید، تا آنجا که قریش در حق من گفت: «بی تردید پسر ابی طالب مردی دلیر است ولی دانش نظامی ندارد»، خدا پدرشان را مزد دهد، ایا یکی از آنها تجربه های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در پیکار توان پیش گرفتن از مرا داشته است؟ هنوز بیست سال نداشتم، که در میدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام؛ اما دریغ، آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، رأیی نخواهد داشت.(58)
این خطبه بیانگر رعایت فرمان زمام دار در امر دفاع است که کنایه از حق حکومت و حاکم است.
در جای دیگر حضرت زمانی که شورشیان خوارج را شکست داده و مردم را جهت مبارزه با شامیان بسیج کردند در نُخیله کوفه به عنوان نکوهش از سستی و نافرمانی کوفیان و به عبارتی از عدم ادای حق نظامی و دفاعی حکومت، چنین فرمودند: اف بر شما باد...! دیگر نه در محافل سرّی می توانید همرازان من باشید(یعنی به شما اطمینان ندارم) و نه در اداره کشور نیروی مورد اعتمادی هستید و نه در صحنه پیکار سپاهیان بالنده و کارآمدید.(59)
البته در بحث امنیت در نهج البلاغه خواهیم گفت که در فرهنگ اسلامی صلح ارزش بالاتری نسبت به جنگ و کارزار دارد، اما در صورت بروز جنگ، دفاع از کیان اسلام و مسلمانان واجب و به تبع آن بسیج عمومی لازم خواهد بود و این بسیج، وقتی برای دفاع مفید است که فرمان برداری نسبت به آن وجود داشته باشد.
ره آورد رعایت حقوق متقابل و عدم آن
از توصیه های فراوان امام(ع) در نهج البلاغه در مورد آثار و نتایج رعایت حقوق متقابل و عدم آن، که تنها به ذکر یک نمونه جامع اکتفا می کنیم، دو نکته مهم استنباط می شود؛ نخست، عامل اصلی سعادت جوامع رعایت حقوق متقابل و عامل اصلی هلاکت جوامع انحراف از حقوق است؛ دوم، شکل اصلی حکومت امام در شرایط آن حضرت، عدم هماهنگی جامعه با منویات و دستورهای امام است که مردم حق حکومت و امام خود را رعایت نکردند.
در میان حقوق الهی، بزرگ ترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است؛ حق واجبی که خدای سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پایداری پیوند و ملت و رهبر و عزت دین قرار داد. پس رعیت اصلاح نمی شود جز آن که زمام داران اصلاح گردند و زمام داران اصلاح نمی شوند جز با درستکاری رعیت.
و آن گاه که مردم حق رهبری را ادا کنند و زمام دار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد. پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می گردند.
اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمام دار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، راه گسترده سنت پیامبر(ص) متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل، بیماری های دل فراوان و مردم از اینکه حق بزرگی فراموش می شود، یا باطل خطرناکی در جامعه رواج می یابد، احساس نگرانی نمی کنند.
پس در آن زمان نیکان خوار و بَدان قدرتمند می شوند و کیفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود. پس بر شماست که یکدیگر را نصیحت کنید و در کارهای نیکو با یکدیگر همکاری نمایید.(60)
حسین اسکندری
/9462/702/ر
منابع
- 1. جلال الدین محمد بلخی مولوی ، مثنوی معنوی
- 2. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 215
- 3. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 136
- 4. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، حکمت 165
- 5. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه127
- 6. نهج البلاغه، نامه41
- 7. نهج البلاغه، نامه53
- 8. نهج البلاغه، خطبه15
- 9. نهج البلاغه، خطبه126
- 10. نهج البلاغه، خطبه91
- 11. نهج البلاغه، خطبه191
- 12. نهج البلاغه، حکمت202
- 13. . نهج البلاغه، نامه53
- 14. نهج البلاغه، نامه54
- 15. نهج البلاغه،نامه53
- 16. انعام آیه57؛یوسف آیه67و40
- 17. بقره آیه257
- 18. شوری 42 آیه9
- 19. نساء آیه45
- 20. احزاب آیه6
- 21. مائده آیه55
- 22. نساء ایه59
- 23. توبه آیه71
- 24. انفال آیه72
- 25. نهج البلاغه،خطبه215
- 26. . نهج البلاغه،خطبه15
- 27. . ر.ک:نهج البلاغه، خطبه43و165و167و نامه1و79
- 28. . نهج البلاغه،نامه67
- 29. جمعه آیه2
- 30. حدید آیه25 .
- 31. ر.ک:نهج البلاغه، خطبه37و209و87و3
- 32. محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص248
- 33. نهج البلاغه، نامه53
- 34. نهج البلاغه، خطبه40
- 35. نهج البلاغه، خطبه34
- 36. نهج البلاغه، خطبه159
- 37. . نهج البلاغه، خطبه68 و 94 و 106 و 195 و 198
- 38. نهج البلاغه، نامه131
- 39. ر.ک:نهج البلاغه، خطبه126
- 40. . نهج البلاغه،نامه25
- 41. نهج البلاغه، خطبه223
- 42. نهج البلاغه، خطبه131
- 43. نهج البلاغه، خطبه104
- 44. . محمد حسین مشایخ فریدفی، نظرات سیاسی در نهج البلاغه، ص35- 38
- 45. . محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیرنهج البلاغه، ج23، ص27- 28
- 46. . نهج البلاغه، خطبه136
- 47. . نهج البلاغه، نامه47
- 48. . نهج البلاغه، خطبه18
- 49. . نهج البلاغه، نامه53
- 50. نهج البلاغه، خطبه119
- 51. نهج البلاغه، خطبه34
- 52. نهج البلاغه، خطبه172
- 53. نهج البلاغه، نامه7
- 54. نهج البلاغه، نامه53
- 55. . عبدالرحمن سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص131؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج1، ص435
- 56. محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج77، ص390
- 57. نهج البلاغه، نامه53
- 58. . نهج البلاغه، خطبه27
- 59. . نهج البلاغه، خطبه34
- 60. . نهج البلاغه، خطبه207